سلام و وقت بخیر...
خب دوستان,هر روز اسم داستان سه تفنگدار رو میشنویم,اما فک نکنم کسی تا الآن خونده باشتش!!!
من خودم داستانش رو دانلود کرده بودم و میخواستم بذارم,اما "رز" عزیز یه کار بهتر انجام داد!!!برداشت داستان رو خلاصه کرد و فرستاد برای من تا بذارمش توی وب!!!
حداقل با خوندن این داستان مسیر اصلی سریال دستمون میاد و بیشتر با شخصیت دارتانیان (پارک دال هیانگ) آشنا میشیم.
جالبه که بدونید,این داستان در سال 1844 توی یه مجله فرانسوی به چاپ میرسید,اولین ترجمه فارسیشم توسط محمد طاهر میرزا اسکندری طاب ثراه,در زمان ناصرالدین شاه انجام شد!!!!
بازم تشکر از رز عزیز که این خلاصه رو تهیه کرد.
سه تفنگدار
نوشته الکساندر دوما
خلاصه از توسط رز ماجراهای سه تفنگدار از هنگامی آغاز می شود که اصیل زاده ای جوان در آرزوی پیوستن به گارد تفنگداران سلطنتی لویی سیزدهم از ولایت گاسکونی به سمت پاریس حرکت می کند. دارتانیان ۱۹ ساله از پدر خود یک شمشیر خانوادگی ، یک اسب فرسوده و پیر زردرنگ ، مقدار ناچیزی پول و یک توصیه نامه برای تره وی فرمانده گارد تفنگداران سلطنتی به عنوان توشه راه دریافت کرده است. وی که آماده است به کوچکترین مسئله ای جنجال به پا کند بین راه با شوالیه روشفورت از عمال کاردینال دوریشلیو صدراعظم فرانسه ، به دلیل این که به اسب وی توهین کرده! درگیر می شود و ضربه سختی می خورد. به این ترتیب فراز و نشیب ها از همان ابتدای داستان آغاز می شود. دارتن یان در پاریس طبق توصیه پدرش به تره وی مراجعه می کند و تره وی قول می دهد که در صورت اثبات لیاقت و توانایی جنگی اش به زودی یک تفنگدار شود. دارتانیان در همان روز به صورت اتفاقی خشم سه نفر از تفنگداران سلطنتی به نامهای مستعار آتوس ، پورتوس و آرامیس را بر می نگیزد و با تک تک آنها در یک محل با فاصله زمانی کم قرار دوئل می گذارد. سه دوست با هم سر قرار دوئل حاضر می شوند. اما هنوز مبارزه شروع نشده که چند نفر از سربازان گارد کاردینال ریشیلیو سر می رسند و به بهانه غیرقانونی بودن دوئل برای چهارتن مزاحمت ایجاد می کنند. اینجاست که آتوس ، آرمیس ، پورتوس و دارتانیان علیه دشمن مشترک ، یعنی سربازان گارد کاردینال می جنگند و دارتانیان با از پا در آوردن چند نفر از سربازان نخستین بار شجاعت خودش را نشان می دهد. از آن پس این چهارتن به چهار یار جدانشدنی تبدیل می شوند که همیشه شعار "یکی برای همه و همه برای یکی" را سر لوحه کارهایشان قرار می دهند. آرامیس که نام حقیقی اش "شوالیه اربله" است همیشه آرزوی کشیش شدن و پیوستن به کلیسا را در سر دارد و بین یک التهاب عاشقانه و در بر کردن جامه رهبانیت گیر کرده است. آتوس یا همان کنت دو لافر اصیل زاده ای است که پس از شکست در یک ماجرای عشقی و مشاهده خیانت همسر جوانش برای فرار از همه چیز روی به جنگاوری آورده است. پورتوس یا در اصل دووالون نیز اصیل زاده ای خوش قلب ، غول پیکر و خودنما است که بزرگترین آرزویش ازدواج با بیوه ای ثروتمند است. سه تفنگدار ماجراهای مختلفی را پشت سر میگذراند و از پس خطرهای زیادی جان سالم به در می برند. بازگشت همسر سابق آتوس به نام "مای لیدی" بعنوان زنی خطرناک و جاسوسه کاردینال ریشیلیو ، عشق دارتانیان به زنی به نام مادام بوناسیو که جامه دار ملکه فرانسه است و مهم تر از همه رابطه عاشقانه بین آن دوطریش ملکه فرانسه و بوکین گام صدراعظم انگلستان خان های جدیدی را در داستان به وجود می آورد که از چهار سرباز ساده چهار قهرمان شکست ناپذیر و معروف می سازد. دارتانیان شجاعت واقعی خودش را در ماجرای بازگرداندن الماس های ملکه فرانسه از انگلستان نشان می دهد. ملکه فرانسه طی یکی از دیدارهای عاشقانه گردنبند خودش را به یادگاری به بوکین گام هدیه کرده است و بوکین گام گردنبند را به انگلستان برده است. از طرفی صدراعظم که همیشه با ملکه دشمنی دارد نقشه ای می چیند تا با استفاده از نبود این گردنبند بهانه ای را برای پادشاه بوجود بیاورد و ملکه و بوکین گام را رسوا سازد. دارتانیان و دوستانش وقتی متوجه ماجرا می شوند که یک هفته تا جشنی باقی مانده است که در این جشن ملکه بایستی گردنبندش را به گردن داشته باشد. آنان همه خطرها را به جان می خرند تا گردنبند را به ملکه بازگردانند. آتوس ، آرامیس و پورتوس در بین راه با نقشه کاردینال متوقف می شوند. اما دارتانیان به مسافرتش ادامه می دهد و بالاخره با موفقیت گردنبند را به ملکه بازمی گرداند. شرکت قهرمانان در جنگ روشل ، تلاش برای نجات بوناسیو ، قتل بوناسیو به دست مای لیدی و نهایتا انتقام قهرمانان از این زن خطرناک خواننده را تا پایان سه تفنگدار به دنبال خود می کشد. در پایان سه تفنگدار هر یک از قهرمانان به دنبال زندگی خود می رود. پورتوس با بیوه ثروتمندی ازدواج می کند و زندگی شاهانه ای را از سر می گیرد. آتوس برای زندگی به املاکی می رود که به وی ارث رسیده است و زندگی اش را در این املاک ادامه می دهد و بالاخره آرامیس نیز طبق آرزوی دیرینه خود به کلیسا می پیوندد و کشیش می شود. از بین چهارتن تنها دارتانیان به درجه سروانی می رسد و در گارد تفنگداران باقی می ماند. موفقیت دوما در به تصویر کشیدن دوران لویی سیزدهم و جو حاکم بر آن زمان انکارناپذیر است. الکساندر دوما ، ما را به پشت دیوارهای قصر لویی سیزدهم می برد و آنجاست که به شیوه ای کاملا ماهرانه روحیات و افکار شخصیت های بزرگ تاریخی را به نمایش می گذارد.نکته جالب توجه آن است که در سه تفنگدار ما شخصیات سفید و سیاه یا خوب و بد نداریم. بطوری که خود دوما در بخشی از رمانش می نویسد: ما قصد نداریم درس اخلاق بدهیم و هر شخصیتی خصوصیات خوب و بدی را همراه خود دارد. چنان چه خود دارتانیان هم گاهی برای پیشبرد اهدافش به حیله و ناجوانمردی متوسل می شود. یا ریشیلیو صدراعظم فرانسه را در سه تفنگدار می توان هم به عنوان وزیری خردمند و لایق نگریست و هم به عنوان فردی خونریز و مستبد. محبوبیت سه تفنگدار به حدی بود که دوما چند سال بعد دنباله سه تفنگدار را تحت عنوان"بعد از بیست سال" نگاشت. بعد از بیست سال "بعد از بیست سال" همانطور که از اسمش پیداست بیست سال بعد از وقایع سه تفنگدار را نمایش می دهد. دوران لویی سیزدهم و ریشیلیو به پایان رسیده است و مقام صدارت فرانسه را یک ایتالیایی به نام مازارن بر عهده دارد. مازارن مردی ممسک ، نالایق و خودخواه است که جز به منافع شخصی به چیزی نمی اندیشد. آن دوطریش اکنون چهل و چند ساله است و عملا اوست که بر فرانسه حکومت می کند.چرا که لویی چهاردهم کودکی ۱۰ ساله است و فقط ملعبه ای است در دست مازارن و آن دوطریش. در بعد از بیست سال خیلی زود دارتانیان میانسال را می بینیم که در طی بیست سال گذشته هیچ پیشرفتی نکرده و همچنان در درجه سروانی باقی مانده است. او به تنهایی زندگی می کند و از همه چیز ناامید شده است. در همین هنگام نهضتی به نام "نهضت فلاخن" بر علیه کاردینال مازارن شکل گرفته که خیابان های پاریس را درگیر آشوب کرده است. مازارن برای مبارزه با فلاخن اندازان به مردانی شجاع نیاز دارد و اینجاست که دارتانیان را کشف می کند. دارتانیان ۴۰ ساله که امید تازه ای برای پیشرفت یافته است تصمیم می گیرد در راه مبارزه با فلاخن ها از سه دوست قدیمی اش کمک می کند. او آرامیس را در حالی می یابد که یکی از کشیش های بلند پایه فرقه ژزویت ها(یسوعیون) است. اما آرامیس موذیانه با دارتانیان رفتار می کند و اسرار زندگی جدید خود را فاش نمی کند.
نظرات شما عزیزان:
رز
ساعت19:47---23 مرداد 1393
ممنونم سارا جان دوستت از کوالامپو نیومده هنوزتا ویدیو و عکس ها رو برای وب بفرستی تا ماهم ببینیم
ببخشید اقا مدیروبلاگ توپست شما نظر گذاشتم واسه یه شخص دیگه پاسخ:من بهت بدی کردم؟یا نا خواسته تیکه انداختم و بی احترامی کردم؟! اگه آره ببخشید,اگه نه پس ای قضیه انجوری حرف زدنت چیه؟! من هادیم,هادی خالی
پوران
ساعت17:01---23 مرداد 1393
سپاس دوستان
نمیشه از اون 20 سال بعد سریال شروع بشه؟ پاسخ:شاید بشه,شاید فصل سوم سریال مربوط به بیست سال بعد بشه!!!!!!
رز
ساعت11:33---23 مرداد 1393
ممنون اقا مدیر وبلاگ
ممنون ام نگار جان پاسخ:^_^
سارا
ساعت10:50---23 مرداد 1393
آخ ببخشید یادم رفت تشکر کنم....رز جان خیلی ممنون و آقا ادی از شماهم ممنونم پاسخ:خواهش می کنم
هدیه
ساعت9:33---23 مرداد 1393
نه بابا منم دلمو به تلویزیون صابون نزدم من به خاطر این میگم که اگه تو ایران نشون بده مطمئنا محبوبیت یونگ هوا هم بالا میره
راستی سر اون قضیه هم من تمام نکات شما رو میرفتم مشکل من این بود که با برنامه ی km پلیر فکر کنم اسمشو درست گفتم باز نمیکرد با یه رنامه دیگه باز کردم خدا رو شکر درست شد
ببخشید فقط یه چیز با این راه حلی که شما گفتین میشه زیرنویس روی فیلم های دیگه هم درست کرد یعنی تمام زیرنویس ها اینطوری باز میشه ؟؟
ببخشید انقدر سوال میکنما پاسخ:خواهش می کنم,بله همه فیلما اینجوری زیرنویسشون درست میشه
نگار
ساعت20:17---22 مرداد 1393
وااای چه داستان قشنگی بود از شما و رز عزیز ممنونم که خلاصه داستان رو گذاشتید.
رز عزیز ..خیلی ممنون
از شما هم ممنون.بی صبرانه منتظرم که سریال پخش بشه پاسخ:خواهش می کنم,همه منتظریم*_^
|